بر من میدمی جهان پر از شکوفه میشود و خاک تغزل بکر ِرویش دیده فرومیبندم تا ترا در حافظهی عشق...
عشق به پایان خویش باور ندارد
دیدار در آیینه
و من گریه نکردم که سالهای پر از اضطراب را همه گریسته بودم به یاد آوردم که از نگاه جستجوگر آینهها...
دو هیچ
زندگی نیست، مگر سایه رمنده ای ما آه، هم بال من ای راهی «قاف»! بال بگشای از افق تا به افق زندگی را...
مهمان
به ملاقات دوست میرفتم بروی جاده خاکی میان جنگلِ سبز هوا، پر از نفس شستهی بهاران بود تمام تپههای...
تلویزیون آریانا افغانستان
با کریمه ویدا طهوری – ایالات متحده امریکا
و خورشید نام عشق را می دانست
آیینهای در برابرم
یاد نمیکنی زمن، باز تو سرگران شدی تا به دلم...
همنفس
ای همنفس ای همصدا، ای عشق بی پهنای من ای...
آرش کمانگیر
آتشگرفته سینهام از شعله سودای دل بازی به آتش...
Karima WidaaTahouri
Ustad Bakhtari
K.Widaa
Farhad Daryaa
With co-workers – Year 19
With co-workers Year -19
With co-workers Year 19
With co-workers Year 19