عشق را
به ریشخند فجیعی آلودی
که خود باره گی را
بر تقوای انسان
برتری افتاد
شرمسار عشق نیم
هنگامیکه پاک زیستن
تجربه یی سر افگندگیی آدمیست
***
در جدال عشق ونفرین
دو بار قربانیام
اگر به تو
شک کرده بودم
میدیدم
تلبیس ابلیس را
و میدانستم
که در آنسویی باغهایی سبز
چیزی نیست
بهجز از رؤیایی بهشت موهوم
اگر به عشق شک کرده بودم
میدانستم
که بر زمینهای سیاه ذهنها
و در حواشیای پرتکلف حرفها
چگونه هستی
از متن مفاهیم
خالی میشود
اگر به دوستی شک کرده بودم
میدانستم که باغبان
با نورسان باغ
به زبان خار سخن میگوید
مگر…جراحت زخم برگها را
چه کسی مرهم گذاشت
و فریاد بیامان شاخچهها را
چه کسی شنید
هنگامیکه باد با وقاحت
بکارت غنچهها را
تاراج میکرد؟
***
در کدامین سایه
خود را پنهان خواهی کرد
که آفتاب امروز
از برج حقیقت
طالع شده است
و سنگوارههای تماشا حتی
شبکوران را
راه مینماید