چشمانم را گشودم
ستارهی آبمرواریدش را
در گلویم چکید
و آسمان قطرهی شد
و در چشم من حلول کرد
از پوست خستهی خویش
بیرون جستهام
تا قلبم را
به فراخنای آسمان، هدیه کنم
و عشق را
سخنی از نو سرایم
عشق را
نامی از نو باید
تفسیری از نو
مهر را
حرفی از نو باید
تعبیری از نو
بیشتر از هر وقتی
گرفتارم
بیشتر از هر دمی
عاشق
بیشتر از هرلحظهای
آزاد
به آزادی
هوا هم
همسریام نخواهد کرد …