دستکش،
دستش نمیکرد
و همینگونه،
برهنه بودند دستانش
همچنان که میرفت
دستانش را سپری میساخت
در برابر پستانهایش
و حرف که میزد
دستانش بودند
و افاده که میکرد
دستانش بودند
و نگاه،
و دستانش …
و “سپیدی”* دستانش
پاسخی بیدریغی بود
برنفرین سیاهرنگ صورتش
کالج سوت ساتل
* سپیدی ناشی از پیس
* به زن سیاهپوست همصنفم