ابرهایم تهی از بارانند
مثل یائسگی
و نمیرسند بر کشتزار سوخته،
از هجوم ملخها …
“حاجات” را رها کن نیمه
زمین،
” جنازه ” قی میکند …

“کشتزار خون”

ابرهایم تهی از بارانند
مثل یائسگی
و نمیرسند بر کشتزار سوخته،
از هجوم ملخها …
“حاجات” را رها کن نیمه
زمین،
” جنازه ” قی میکند …