چند طرح

by | آگوست 22, 2017 | آیه های منسوخ

قطره،
عطش خاک تشنه را
فرونشاند
خاک،
صمیمیت را
با محبت پاسخ گفت
و هدیه‌یی
آب،
گل را داد

چشمه‌ها را
گِل کردند
و برکه‌ها را
خاک‌ریز
آتش،
در دل کشتزارها افتاد
و آدم ها،
“علف خوار” شدند

کودک با کنجکاوی
چشم به شیشه دواخانه دوخته،
نگاه می‌کرد
شیشه‌های رنگی دارو را
و من،
چشم به کودک دوخته
می‌اندیشیدم به درد
به آنچه نیاز به دارو
می‌آفریند

کابل

وقتی طوفان
درراه عزیمت است
پرستوها
کوچ و بار می‌بندند
تا
بهار را دگرباره بازیابند
من، اما درختم
که پرستوها را
در خویش بار می‌دهم تا
بهار در من باشد
نه من
در فصل بهار.