جشن آزادی

by | آگوست 22, 2017 | نامه ها و خاطرات

شام روز شنبه نوزدهم اگست ۲۰۱۷ م مطابق ۲۸ اسد ۱۳۹۶مصادف با نود و هشتمین سالگرد استرداد استقلال افغانستان عزیز بود که از سوی قونسلگری کشور در منزل قونسل آقای “دانشیار” در “لاس انجلس” برگزارشده بود .به دعوت ایشان شعری خواندم که سال‌های پیشین، بعد از کودتای هفت ثور به جواب پرسش کودک سه‌ساله‌ام سروده بودم ، متن شعر را می‌گذارم (چون آواز کلیپ ثبت‌شده آن با تلفن همراه کیفیت خوب صدایی ندارد)

 

“جشن”
کودک کوچک من
از پس شیشه‌ی بس
با نگاه کنجکاو، جاده را می‌نگرد
می‌پرسد ;
– چرا اینجا گروپ رنگه ست؟
-جشن می‌گیرند
– جشن می‌گیرند ؟ جشن چیست ؟
لحظه‌ی ساکت می‌مانم
کودکم می‌خندد :
اوه …مادر !
جشن یعنی که گروپ رنگه
جشن آتش‌بازی ست …
بغض من می‌ترکد :
کودک شیرینم ، کودک بی‌خبرم !
جشن میلاد رهایی‌ها است
که رهایی از ننگ
که رهایی از غیر ، که رهایی از بند
یادبودی ست ز آزادگیی یک ملت
جشن مرثیه‌ی یک ارزش
نیست …
سرخ‌رویی ست که باقیمت جان
گشته است حاصل …
سرخمی از پی یک سازش نیست …
کودک معصومم ! روزی از این روزها
روزی از روز خدا
جشن با آزادی
می‌رسد باز از راه
مردم آزادی را
جشن می‌گیرند
و چراغ می‌آویزند :
همه آبی ، همه رنگ
بر سر هر خانه ، بر سر هر جاده
روشنی از همه‌جا می‌ریزد
تا ”چمن” و تو خود
جشن
می‌شوی… .