بازار،
در سکوت عمیقی نشسته بود
و اندک تماشاگران گیج بی تصمیم
خریداران اشیای بیهودگی
بودند.
این، آغاز زمستان بود
و سرمای زمینگیری
حجم پوسیدهی بازار را
در ابر بیرونقی
پنهان میکرد
فروشندهها- فروشندههای بیکار و پرحرف
با کرنشهای مضحک بیرنگ
و لبخندهای تصنعی بیشکل
به دنبال شکاری بودند
بازار در کساد خودش
غرق بود
خریداران سرسام بیهدف
و فروشندگان پر سماجت پر رو
به احمق کردن یکدیگر
معتاد بودند
و کودکان:
کودکان عصر شتاب
خریداران شمشیر و مسلسل بودند،
و قهرمان پلاستیکی بیماهیت پر نام
بازار، در تب سرمایی
عرق میکرد
و فروشندگان – فروشندگان مغروق
با دستهای پوچ دراز
به خانه
بازمیگشتند
فلی مارکت- ساتل