با تو از رویش از تنفس برگ
با تو از نبض خاک میگویم
با تو از نطفه در تشنج گنگ
با تو از دانه در اسارت خاک
با تو از ساقه در مکیدن نور
با تو از دستباز شاخچهها
با تو از عشق پاک میگویم
با تو از تشنگی ریشه به آب
با تو از جاودانگی درخت
با تو از خون تاک میگویم
با تو من از پرنده از پرواز
با تو از جنگل از شکوه علف
با تو از موج سرکش دریا
با تو از عشق و از فسانهی عشق
با تو از یاد از فراموشی
با تو از روح در همآغوشی
با تو از عشقباز میگویم
با تو یکشب از آن شبان بلند
آخر از رازِ راز میگویم
کابل