با کدامین تقدیر بلند
شعر جامت را خواهی سرایید
ای تقدیر من!
که هستی مرا با انگشتانت تو پیوندی است
و مرگم را با غیابتت
از لای حروف ظاهر میشوی
و از لای صفحه
از لابهلای سطور ظاهر میشوی
و از ورای خطوط
از پس ستون ابرها ظاهر میشوی
و از کنارهی دریای سیمگون آسمان
در شفق شب مینشینی
و از فلق روز سر برمیزنی
در خوابهایم ظاهر میشوی
در بیداریام
در عمق پایای لحظههایم
در دیدار با تو
زاده شدم
با دستانت مرا پیوندی است
و با لبانت پیوندی
پیراهنخوابم را بر تن میکنم
مقابل با آیینه میایستم
و به سراپای تنم می نگرم
که همچون تندیس تراشیده یی
در انتظار گرمای دستان تو
آب میشوند
دستانت را
دریغ مکن.
“کریمه طهوری ویدا”
بین طیاره راه هانکانگ – سانفرانسکو
از مجموعه چهارم “اضطراب فصلها”