یاد

by | مه 22, 2018 | آیه های منسوخ

باز در خویشم چنان بیمارها
باز دل‌تنگم من از تکرارها

سر، گران از بار هستی گشت و من
خسته از تردیدها انکارها

تیر عشقی می‌کشم بر دوش خود
از صف بیگانه بهر دارها

***

یاد آن دلدادگی‌ها،خیر باد
یاد آن دلداری و دلدارها

یاد آن شب‌ها که می‌دادی مرا
تا به عرش قلب خویشت، بارها

یاد آن با تشنگی‌ها،خواستن
آن فرورفتن به عمق نارها

یاد آن دیوانگی‌ها و جنون
یاد آن دیوانه‌ها، هشیارها

یاد آن از خویش رفتن‌ها ،به خیر
یاد آن بی‌خواب‌ها ،بیدارها

یاد آن شب‌ها که می‌آراستیم
بستری در لای گندمزارها
یاد آن مهتابی و آن یاسمن
آن نوازش‌ها ز نیش خارها
***
از چه بگسسته ست پیوندی چنان؟
بس گره افتاده اندر کارها

صد شیار افگنده در رخساره‌ام
چشم‌ها بگشوده چون جویبارها
***
باز با یادت در ین جوش بهار
شعر من گل خوشه بندد بارها

باز چشمانم به راهت خیره است
در امید لحظه‌ی دیدارها

-واشنگتن استیت
اپریل1986