ای یار سر بزن که هوای غزل شود
تلخی انتظار به کامم عسل شود
باری بیا، بهارِ حضورت مکن دریغ
تا فصلِ دی بکوچد و ماه حمل شود
مگذار چشم عاشق بر ره نشستهای
مانند صبح میکده سرد و کسل شود
…..
عطر خوشت چو از خم این کوچه بگذرد
خاموشیام به شور جوانی بدل شود
بگذار فصل فاصلهها را کنیم آب
تن با دودست باز تو غرق بغل شود
تنهایی دست خویش بگیرد رود برون
از در، درآید عشق و مقیم محل شود
خواهد دلم که باز ”سرایت کنم به تو ” ۱
تا مهر در سلول سلول تو حل شود
“کریمه طهوری ویدا”
2019.5.12
۱ برگرفته از شعر :(هنوز نمیدانی – زینت نور)