آوارگیام را میکشانم، با خود
روی خط سرنوشت
به نوزدهمین آدرسم، وسط هژده وبیست …
کتابها را که برمیدارم از قفسه
گم میشوم ، تمامقد
میان کاغذ پارههای مچاله شده
لای غباری از دیروزهای برنگشته
و سایههایی که پرسه میزنند
از چپ و راست
….
به ناگهان …
از میان ترانههای ناتمام
از درون سرودههای خطخطی
از ورای خاطرات شیرین و شور و تلخ
و از ته حافظه قدیم خویش
بیرون میآیم …
خودم را مییابم
«خود » رهاشدهام را
از خواب « کوما » یی
برخاستهام …
با خودم دیدار میکنم
با « نو » ی خودم
با « نو » ی دیگری
“کریمه طهوری ویدا”
لاس انجلس کلیفورنیا ۲۰۱۵