همه عشقها
به بستر ختم نه میشوند
و همه عشقها از لبها
آغاز
گاهی عشق
در سلام دوست
سرود سبز میخواند
گاه سر راهت
در بوسه ی داغی مینشیند
روی خط تقدیرت
از لبان پسرکی
گاه آیینه میشود
جوانی تو را
در صورت ماه دخترکی
زمانی،
گرمای تنت
در آغوش مهر خواهر
لحظه یی را
از زبان شعرمی ریزد
روی پلههای تنهایی
و میماند
کنار تو
روزی هم
دستت را میگیرد
میچرخد
مثل همبازی کودکی
با تو
تا بنویسد کجومعوج
” I love you”
“جهان ”
همه عشقها
از نگاه
آغاز میشوند
از دست
از لمس
از بوسه
از شعر،
و
در سراچهی دلت
ساکن میماند
بی قصد ترک گفتن
“کریمه طهوری ویدا”
2-9-2019