با سحر
ساز سفر میکردیم
« بلو دنیوپ » ۱
به روی امواج
عشق، بر بال هوا
کاسهی آب
به دست باران
ابر، پیغمبر بارش
خاک، آبستن رویش
پنجههای باران
شانه میزد به گیسوی تر گندمزار
تاک زاران،
دست بر شانهی یکدیگر
میرقصیدند
مثل « زوربای گریک » ۲
خوشههای انگور
خواب صد میکده را
میدیدند
اسبهای یله با یال بلند
دشتها را کشف میکردند
از دل دره سبز
قریهها
صبحبهخیر میگفتند
خانهها ، همه از جنس بهار
گل و گلدان
بجای دیوار
کف دست هر برگ
سبدی از گل مریم
رودها مست و خروشان
روی هر صخره و سنگ
رقص موجی …
بر سرشانهی کوه
شالی از برف
گاه، انگشت نوازشگر باد
از بر سینهای او
پوشش مِه بدر میآورد
روی پلک تر باران
خیال تردی
نقش میبست
بر غبار شیشه
کلک من
طرح شعری میریخت
۱-blue danube
۲ – فیلمی به این نام Zurba the Greek
راه ٬ وادیهای شاداب کالیفرنیا تا دریاچه تاهو