و من
گریه نکردم
که سالهای پر از اضطراب را
همه گریسته بودم
به یاد آوردم
که از نگاه جستجوگر آینهها
به خلوت خویش
چقدر گریخته بودم!
همیشه،
مادر میگفت:
«به روی رنگ سیه، رنگ نیست»
اما بود
به شام گیسوی من
ستاره چشمک زد:
سپیده آمدنی است
و من
گریه نکردم
که سالهای پر از اضطراب را
همه گریسته بودم
به یاد آوردم
که از نگاه جستجوگر آینهها
به خلوت خویش
چقدر گریخته بودم!
همیشه،
مادر میگفت:
«به روی رنگ سیه، رنگ نیست»
اما بود
به شام گیسوی من
ستاره چشمک زد:
سپیده آمدنی است