مهمان

by | ژانویه 24, 2023 | و خورشید نام عشق را می‌دانست

به ملاقات دوست می‌رفتم
بروی جاده خاکی میان جنگلِ سبز

هوا، پر از نفس شسته‌ی بهاران بود
تمام تپه‌های سبز
به‌مثل بستری آراسته ز مخمل و اطلس
در آرزوی تنی گرم و داغ و سوزان بود
نوازش باران
به برگ گونه‌های من جاری
و آبشار صاف گیسوان ریخته‌ام
به قله‌های تن سرد من
چه رقصان بود

چو من،
سرود ستایش برای باران را
به لب زمزمه می‌کردم
و روی جاده خالی براه می‌رفتم

چه جاده بارانی
چه راه طولانی
که دوست
چشم براه ورود مهمان بود

دهلی‌نو ۶ میزان ۱۳۶۳