“درنگ میکشدم” جاده عبور کجاست ؟
سکوت بسته لبم، نعرههای طور کجاست؟
گیاه هرزه گرفته تمام وسعت دشت
مگر جرقهی رگبار پر غرور کجاست؟
سپاه ابر سیه راه بسته بر خورشید
دوباره ریزش بارانهای نور کجاست؟
شکوه موج در آغوش رودبار شکست
طلوع صبح در آن چشمهی بلور کجاست؟
تمام قامت من هم چو نخل بیبرگی است
نشانی ز آنهمه بالندگی و شور کجاست؟
همانکه با همه این غربت غریب آخر
کتاب خاطر ما را کند مرور کجاست؟
….
بشارتی است طلوع را ز اوج تا به زمین
کجاست بینش این منکران کور کجاست؟
کابل