همراه ی منی کنار شانه های خا لی ام
درامتداد خط تنهایی
در ازدحام همیشگی آدم ها
در اندازه های مکعب اتاقم
که فرو میریزند ،
در حفره های دلتنگیی هر روز …
با « نداشتنت » خو نکرده ام
با « نبودنت » ، چرا
که خلایی بعد ازتو
نبودن پیش از تو از تو نیست
ذوق زده ام نمی سازند تازه ها
که اتفاق افتاده اند از پیش
« دیژاوو » ….
در پوست کوچکم نمی گنجم
مثل پیراهن چسپ قرمزی
که به قد « نوجوانی » ام بود
واکنون نمی توانم ، تنش کنم
مثل شعرهای ترد « جوانی » ام
که قدیمی شده اند
میان صندوق های نم گرفته ی
که با خود حمل کرده ام
…از تاریخی ، به جغرافیایی …
مثل نامه های بی نامی
که نوشته ام در « بلوغ دوم » ،
وریخته ام درسبد « رونده های بایست … »
بی آنکه بفرستم ، به نشانی ای
باید پست شان کنم ، امروز
پیش از آنکه دست ناخورده پیر شوند
مثل پیراهن چسپ « نو جوانی » ام …
لاس انجلس _ کلیفورنیا