دعوت

by | آوریل 25, 2017 | آخرین سرود ها

به جزایر آفتابی یونان
مهمانم مکن،
و یا به سواحل آب‌های گرم اسپانیا
به‌تلافی لحظه‌های
که رفته‌اند به دریغ
از لای انگشتان بی‌کفایت مان
در تقویم دیروز …
با کدامین باد موافق
بادبان‌ها را برافرازیم،
بروی قایق نشسته در گل
تا دل بزنیم به دریا
و سفر کنیم
به جزایر ممنوع …
دیر است … برای آغاز
با خورشیدهای رو به غروب رابطه
از دور
با دریچه‌های پشت به افق خاطره
از دیر
چه هدیه قابلی داریم ، اکنون
که بیازرد؛
به دردسر دوباره باز کردنش …
به لای پوستم خانه نکرده‌ای
مثل زنبورعسلی
گوارها و نیش‌هایت را نمی‌دانم
به هنجارهای روحم وارد نشده‌ای
با کدامین آتشی !
اجاق را روشن کنیم …
نام دوم ندارد « عشق » …
می‌خواهم « یکی » باشم، با تو
نه نیمه ات …
نه آن زنی،
که بعد از قرار
قسمت کنم عشق را
به دونیم
و؛
برگردی سر معمول‌های زندگی‌ات
و برگردم سر تنهایی همیشگی‌ام …
نه !
می‌روم دور
دور از تو
تا آنجا،
که پرنده رهایی می‌پرد
و پای عشق،
در گل
می‌ماند …