با سحر
ساز سفر میکردیم
بلو دنیوپ۱
به روی امواج
عشق، بر بال هوا
کاسهی آب
به دست باران
…..
ابر، پیغمبر بارش
خاک، آبستن رویش
پنجههای باران
شانه میزد به گیسوی تر گندمزار
تاک زاران ، دست بر شانهی یکدیگر
میرقصیدند
مثل « زوربای گریک » ۲
خوشههای انگور
خواب صد میکده میدیدند
….
اسبهای یله با یال بلند
دشتها را کشف میکردند
از دل دره سبز
قریه ها
صبحبهخیر میگفتند
خانهها، همه از جنس بهار
گل و گلدان
بجایی دیوار
کف دست هر برگ
سبدی از گل مریم
روی هر صخره وسنگ
رقص موجی
بر سر شانه ی کوه
شالی از برف
گاه انگشت نوازشگر باد
از بر سینه کوه
پوشش مه بدر می اورد …
روی پلک تر باران
خیال هوسی
نقش می بست
بر غبار شیشه
کلک من
طرح شعری می ریخت
“کریمه طهوری ویدا “
Blue Danube symphony-1
Zorba the Greek-2 فیلمی به این نام با رقص مشهور انتونی کویین