خود زندگی نویسی
پدر نوشته بود
درحالیکه پاغنده پای سپید برف، درختان توت حیاط را آذین میبست، خداوند بما دخترکی عطا کرد که مادرش او را کریمه خواند، کریمه اسم دوستداشتنی مادر بود؛ ولی دوست نداشت برای بار دوم، دختر به دنیا آورده باشد و بعدها که بزرگ شدم، در جایی نوشته بودم؛ من آن شب چشم بر دنیا گشودم که چشم آسمان، از گریه تر بود
صدای مادرم در خانه پیچید
خدایا! کاش کائن دختر پسر بود…
درحالیکه پاغنده پای سپید برف، درختان توت حیاط را آذین میبست، خداوند بما دخترکی عطا کرد که مادرش او را کریمه خواند، کریمه اسم دوستداشتنی مادر بود؛ ولی دوست نداشت برای بار دوم، دختر به دنیا آورده باشد و بعدها که بزرگ شدم، در جایی نوشته بودم؛ من آن شب چشم بر دنیا گشودم که چشم آسمان، از گریه تر بود
صدای مادرم در خانه پیچید
خدایا! کاش کائن دختر پسر بود…
کفش های پاشنه بلند
و اما دوره دانشگاه تجربه دیگری بود. فضای باز و روشن محیط مساعد برای کشف و رشد
استعدادها و قابلیتها . وسط گردهماییها و تظاهرات دانشگاهی بود که من وارد شدم.
وارد دنیای نوی شده بودم که در آن برای نخستینبار آکسیجن دموکراسی را تا عمق ریههایم فرومیبردم. همه چیز نو بود از وسعت کلاسها که بیشتر ادیتوریم بود تا صنف، با پلهها یکه گنجایش چند صد دانشجو را داشت. با استادان داخلی و خارجی که همه مرد بودند. همکلاسیها همه مرد بودند بهاستثنای یکمشت دختر که همه اهل کابل بودند تنها من از شهرستان میآمدم
استعدادها و قابلیتها . وسط گردهماییها و تظاهرات دانشگاهی بود که من وارد شدم.
وارد دنیای نوی شده بودم که در آن برای نخستینبار آکسیجن دموکراسی را تا عمق ریههایم فرومیبردم. همه چیز نو بود از وسعت کلاسها که بیشتر ادیتوریم بود تا صنف، با پلهها یکه گنجایش چند صد دانشجو را داشت. با استادان داخلی و خارجی که همه مرد بودند. همکلاسیها همه مرد بودند بهاستثنای یکمشت دختر که همه اهل کابل بودند تنها من از شهرستان میآمدم
اولین عشقم تو بودی
آمیختن عشق با عشق و هنر باهنر، آمیختن یک شعر خوب با یکصدای جادوی و دوستداشتنی شاید قادر باشد یک رؤیایی جاودان خلق کند. وقتی اولین عشقم تو بودی را میسرودم دلهره عاشقانهای داشتم و زمانی که این شعر دوستداشتنی من با صدای جادوی “احمد ظاهر” آمیخت، این دلهره شکل دیگری به خود گرفت و سرشار از هیجان و دلهرههای صد رنگ شد گویا با عشق جاری میشد و به گوش دلم میریخت. هر باری که رادیو را روشن میکردم، هر باری که … به هر بهانهای آن را میشنیدم. عشق، شادی، اندوه و هیجان لحظهای سرایش برمیگشت و به دلم مینشست. آهنگ احمد ظاهر در نفس این شعر نه تنها برای من که برای هزاران شنونده این آهنگ تصویر روشنی از هنر و جاودانگی بود و است آشنایی من با احمد ظاهر در فضای کاری رادیو و انتخاب چند شعرم از سوی او و بعد آهنگ شدنی این شعرها برای من که صدای او را دوست داشتم آمیختن هنر و شوق و خاطره بود. تا هنوز هر باری که شعرهایم را به صدایی او میشنوم حسی شادی، هیجان و دلهرهام کمتر از اولینبار شنیدن نیست گویا واژه، واژه آن مرا با آنسوی خاطرهها و یادها پرت میکند، آن کابل صمیمی، دوستانه و پر از شور هنر، شعر و صدا!
آمیختن عشق با عشق و هنر باهنر، آمیختن یک شعر خوب با یکصدای جادوی و دوستداشتنی شاید قادر باشد یک رؤیایی جاودان خلق کند. وقتی اولین عشقم تو بودی را میسرودم دلهره عاشقانهای داشتم و زمانی که این شعر دوستداشتنی من با صدای جادوی “احمد ظاهر” آمیخت، این دلهره شکل دیگری به خود گرفت و سرشار از هیجان و دلهرههای صد رنگ شد گویا با عشق جاری میشد و به گوش دلم میریخت. هر باری که رادیو را روشن میکردم، هر باری که … به هر بهانهای آن را میشنیدم. عشق، شادی، اندوه و هیجان لحظهای سرایش برمیگشت و به دلم مینشست. آهنگ احمد ظاهر در نفس این شعر نه تنها برای من که برای هزاران شنونده این آهنگ تصویر روشنی از هنر و جاودانگی بود و است آشنایی من با احمد ظاهر در فضای کاری رادیو و انتخاب چند شعرم از سوی او و بعد آهنگ شدنی این شعرها برای من که صدای او را دوست داشتم آمیختن هنر و شوق و خاطره بود. تا هنوز هر باری که شعرهایم را به صدایی او میشنوم حسی شادی، هیجان و دلهرهام کمتر از اولینبار شنیدن نیست گویا واژه، واژه آن مرا با آنسوی خاطرهها و یادها پرت میکند، آن کابل صمیمی، دوستانه و پر از شور هنر، شعر و صدا!
صدای شکست
ای مرد در صدای شکستم چه لذتی ست
کاین گونه سنگ می زنی و شاد می شوی
نوشیروان نهای و نه فرهاد میشوی
بازی مکن به عشق که برباد میشوی
بازی مکن به عشق که برباد میشوی
گیرم که سقف شیشهی سنت شکستهای
از بند ذهن خویش هم آزاد میشوی؟
من آن سَری که هیچ به جایی نمیرسد
تو آنکه با اشارهای استاد میشوی
ای مرد در صدای شکستم چه لذتی ست
کاین گونه سنگ می زنی و شاد می شوی
خوابت خراب باد که با راحت خیال
روی خرابههای من آباد میشوی
از حلقهای نشان تو آخر پریدهام
با حس آهوانه که صیاد میشوی
About
شب بارانی – خانم پرستو
خود زندگی نامه
آیه های منسوخ اولین مجموعه شعری من است که در سال”200-” در در ایالات متحده امریکا از چاپ برآمده است
این کتاب منتخبی از شعرهایی من در قالب های شعری مختلف .است که بیشترشان را دور از وطن و مهاجرت سروده ام.